اییییییییییییییی خدااااااااااااااااااااااااا
عزیز مونا سلام دیروز عصر که از خواب بیدار شدی مامیتو باز کردم چشمت روز بد نبینه باسنت کلاً سوخته بود خونه مامانم بودم همین طوری اشکام سرازیر شد الانم که دارم می نویسم اشکام اجازه نمیده برات بنویسم خیلی اعصابم بهم ریخته، نمی تونستی راه بری سریع زنگ زدم به آقا مهرداد و جریان و واسش تعریف کردم گفتم تو رو خدا برام پمپرز پیدا کنید اونم گفت هست ولی برامون نمی فرستن میگن روز به روز گرونتر میشه گفتم هر چقد که میشه اصلاً مهم نیست فقط همون مارک و واسم بیارید. شما هم همش دلت می خواست دراز بکشی و با التماس می گفتی مونا جون فوتش کن الهی من پیش مرگت بشم آخه تو چرا اینقد حساسی .امیدوارم هر چه زودتر بتونی جیش کردنت...
نویسنده :
مامان مونا(✿◠‿◠)
11:54